خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)

ساخت وبلاگ
از وقتی به خاطر دارم در مزارع بزرگ شده ایم ، کار کرده ایم ، بازی کرده ایم ، آرزو بافته ایم ، دعوا کرده ایم ، مثل گندم ، مثل گوسفندها روی خاک پرورش یافته ایم و روی خاک می میریم . همه چیز ما به این خاک و به این مزرعه ها گره خورده است . ما فاصله ای بین خودمان و غلات و گوسفندان در این تقدیر حس نمی کردیم . صبح قبل از طلوع آفتاب هر پسربچه ای به همراه برادری اگر داشته باشد ، گوسفندانشان را به سمت مزارع از روستا خارج می کرد اگر بعد از طلوع می رسیدیم باید منتظر اخم و تخم های پدرانمان بودیم . تا یکی دو ساعت قبل از غروب در مزرعه بودیم ، مشغول چراندن گوسفندان . وقتی پدر اجازه می داد که گوسفندها را به روستا برگردانیم با سرعت هرچه بیشتر آماده می شدیم . این آزادی رها شدن از اجبار ، شیرینی یک تفریح به ذهن می چشاند ، یک وعده برای بازی های عصر . برای دور هم جمع شدن ، مسخره بازی و خنده . تا آنجا که فهمیده ام هر کار اجباری هرچقدر سود داشته باشد پس از مدتی اندک به یک عمل زجر آور مبدل می شود . سرشت آدمی با اجبار نمی سازد ،از کودکی انتخاب برایم خیلی شیرین تر از اجبار و تکرار بوده است . بازی عصر معمولا الک خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2noonorobf بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:25

اشاره: سالهایی که ما دوران راهنمایی را می گذراندیم، پدیده ای در بین بعضی از بچه‌ها آرزو بود به اسم «فرار». بچه ها دوست داشتند از خانه پدری به شهری مثل تهران یا یکی از شهرهای شمالی فرار کنند. تصوّر ما از آن شهرها مثل تصور امروزی بسیاری‌ها از اروپا بود. فکر می کردیم تو تهران که رسیدیم دیگه دنیا مال ماست، یه کار مشتی پیدا می کنیم، یه خونه میگیریم، دستمون تو جیبه خودمونه، می گردیم، خرج میکنیم و خلاصه کیف دنیا برقراره. باید پروفسورهای برجسته جامعه شناسی دنیا جمع بشن ریشه یابی کنن علت این فرارها رو .     و امّا خاطره جواد آقا: از زمان فرار براتون بگم، 4 نفری قرار گذاشته بودیم فرداش فرارکنیم. شب یه برگه نوشتم. گذاشتم زیر فرش. نوشتم: «پدر و مادر عزیزم من شمارو دوست دارم، من از دست شما فرار نکردم من از دست ممّد دبیر فرارکردم که اینقد منو میزنه تو کلاس ریاضی، انشالله بعد پانزده سال برمیگردم تلافی میکنم» دقیقا بعد از سه روز برگشتیم، سریع رفتم برگه رو برداشتم پاره کردم. چند وقت قبلش رفته بودم جای مادر محمّدآقا (که خدا حفظش کنه) بهش گفتم: «خله جان بو اوقلیه ده بوقد من خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2noonorobf بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:25

سلام 

برای اینکه موقع خاطرات بشه تصوری از حال و روز و چهره ما بچه تو ذهنتون نقش ببنده اول از همه عکس خودم رو در 4 سالگی گذاشتم تا کارتون رو راحت کنم علی سلیمانی

خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : عکس من در بیمارستان,عکس من درس دارم,عکس من در طبیعت,عکس من در تلگرام,عکس من در غروب,عکس من در آینه,عکس تیام در من وتو,عکس ندا در,عکس سارا در,عکس امید در من و تو, نویسنده : 2noonorobf بازدید : 277 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 6:56

13 بدر در پیشنگ دره

خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : عکس هایی از خاطره اسدی,عکس هایی از خاطره حاتمی,عکس هایی از خاطره اسدی و همسرش, نویسنده : 2noonorobf بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 6:56

این عکس خیلی حرفها برای گفتن دارد ، دنیایی خاطره ، یاد روزهای سرد زمستان ، کودکانی با دست های سرخ شده از سرما ، با کلاه های کشی که فقط دماغشان دیده می شد، پوتین های جیری ، کفش های پاره ، کیف های زوار دررفته ؛ با این وجود خنده ها ، شادی ها ، بازی ها ، شیطنت ها  ساعت 7 و نیم مینی بوس قرمز که سرویس معلم ها بود جلوی این در پارک می کرد . معلم ها یکی یکی وارد محوطه مدرسه می شدند ، آقای بهادریان با آن هیکل و هیبت با فانسخه ای به کمر و اورکت سبز ، آقای سکاکی با یک کیف مربع سفید چرمی ، آقای سیدآبادی با چهره ای آرام و دوست داشتنی ، آقای عبدالله آبادی ، آقای روانی ، آقای خ خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : مدرسه قدیمی,مدرسه قدیمی تهران, نویسنده : 2noonorobf بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 6:56

این عکس با حالت دوست داشتنی بچه ها که از دیدن دوربین ذوق زده شده اند کلی حرف برای گفتن دارد مخصوصا که عکاس لطف بزرگی با گرفتن عکس از آنها بهشان کرده . فکر می کنم این عکس را شهید محمد سلیمانی (ف صفدر شکاری ) گرفته باشد . 

تاریخ عکس : 1364 ش 

ازسمت راست : رضا حاج علی شکاری . وسط قد بلند: صمدالله سلیمانی . کوچکتر : محمد حاج علی شکاری . نفر آخر : محمود اصغر 

عکس صمد با محمود و رضا

خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : عکسی از دوران نوجوانی بزرگواری, نویسنده : 2noonorobf بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 6:56

بچه های محمدآباد

ردیف نشسته جلو از سمت راست : من(علی سلیمانی) - پیراهن سفید : صمدالله سلیمانی - پشت سر من : ولی الله سلیمانی

نفرات ایستاده : تی شرت زرد : حاج نعمت شکاری - سمت راستی اش : سید ابوالقاسم -

خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری)...
ما را در سایت خاطراه ای شیرین و خنده دار از جواد سلیمانی (حاج علی شکاری) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2noonorobf بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 6:56